یادش بخیر
سلام گلای قشنگم دیشب باباجون دنبال جزوه های دانشگاش می گشت . رفت سراغ نوشته های قدیمی که توی دوتا کارتن بود، منم رفتم یه سری به اونا زدم دیدم نوشته ها و مدراک تحصیلی و دفتر خاطرات و سفرنامه دوران مجردیم اونجاست... خیلی ذوق زده شده بودم ... اونارو برداشتم و نشستم به خوندن ...واااااااااااااااای چقدر برام لذت بخش و دلنشین بود ...نامه های خاله ها هم در زمانی که من مجرد بودم خواهر بزرگم ازدواج کرد ... و نامه خاله الهه وقتی من ازدواج کردم ، که چقدر تنها شده با رفتن من ازخونه...آخی نمیدونین چقدر اون روزا برام تداعی شد برای چند لحظه رفتم اون زمانا که حدود 17 سال میگذره ...تازه نامه های من به بابا در زمان عقد چون بابا جون ...
نویسنده :
مامان
23:02